کتاب شبکه

کتابی برای دنیای مجازی

کتاب شبکه

کتابی برای دنیای مجازی

کتاب شبکه

با ظهور و بروز اینترنت و گِره خوردن زندگی‌ها به زلفش کم کم بخشی از دنیای ما منتقل شد به این شبکه مجازی، « کتاب شبکه» شرحی است بر این نیمه مجازی کمتر دیده شده. باشد که اثری از من بر دیوارهای اینترنت به یادگار بماند.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

مهاجرین به اروپا

جنگ و آوارگی باعث شده تا عده‌ی زیادی از مردم جنگ زده کشورشان را ترک کنند و به امید زندگی بهتر عازم کشورهای اروپایی شوند. خیلی‌ها در این راه کُشته شدند و هر روز اخبار دردناکی از این مهاجرین به گوش می‌رسه. دولت‌های اروپایی هم در مقابل سیل مهاجران دچار مشکل شدند، از طرفی نجات پرست‌هایی هم هستند که از هجوم مهاجران به کشورهایشان ناراحت هستند و به آزار و اذیت این مهاجران می‌پردازند.

برای ما خیلی راحت است در این گوشه دنیا پا روی پا بی‌اندازیم و با یک ژست روشنفکرانه این اتفاقات را جاج کنیم و دولت‌ها و نژاد پرستان را جاج کنیم؛ اما من حرفم اینکه قبل از هر قضاوتی کمی فکر کنیم ببینیم آیا رفتار ما با مهاجرین بهتر از آن‌ها است؟!

واقعا رفتاری که ما با مهاجرین افغانی داریم رفتار درستی است؟! کودکان افغانی که به طور غیر قانونی وارد کشور شده بودند تا چند سال پیش حق تحصیل نداشتند. هنوز یادم نرفته سال سوم راهنمایی برخورد بد معلم ورزش را با یک دانش‌آموز افغانی و نیش باز بچه‌هایی که می‌دیدند چطور همکلاسی افغانشان مورد تمسخر قرار گرفته.

موارد زیادی هست که به ذهنم میاد بنویسم اما ترجیح میدم با یک سه نقطه این یادداشت را پایان بدم ...

همه ما در طول گشت و گذار در فضای مجازی نیاز پیدا می‌کنیم که چند کلمه‌ای به فارسی تایپ کنیم اما آیا صفحه‌کلید فارسی شما استاندارد است؟ شاید تعجیب کنید اما ما صاحب یک «صفحه‌کلید استاندارد ملی» هستیم که طبق استاندارد ایزیری ۹۱۴۷ مرتب شده است.

اگر شما از یک توزیع گنو/لینوکس استفاده می‌کنید صفحه کلیدتان بر اساس این استاندارد مرتب شده است اما اگر از کاربران ویندوز هستید صفحه‌کلیدتان غیر استاندارد است و نیاز دارید که صفحه کلید استاندارد شده فارسی را دانلود کنید و روی سیستمان نصب کنید.

مغز

با ظهور و بروز پدیده گوشی‌های هوشمند و همه‌گیر شدن آن مفهوم جدیدی به نام شبکه‌های موبایلی به وجود آمد که باعث کشف شدن استعدادهای شگرفی در زمنیه صنعت، سیاست، فلسفه و علم شد. احتمالا در طول روز پیغام‌های زیادی در شبکه‌های موبایلی برای شما می‌آید که در برخی از آن‌ها اطلاعات عجیب و به نظر مهمی یافت می‌شود. بیایید یکی از این پیغام‌هایی را که در تلگرام برای من آمده با هم مرور کنیم.

تابستانبه نام او

موضوع انشاء: تابستان خودرا چگونه گذراندید؟

ای نام تو بهتـرین سرآغاز

بی‌نام تو نامه کی کنم باز

این تابستان به دلیل علاقه‌ای که به درس و دانشگاه داشتم تصمیم گرفتم که ۳ واحد درس شیرین ریاضی بردارم که هر چه زودتر از تحصیل فارغ شوم و فوق دیپلمم عزیزم را در آغوش بگیرم.

بخاطر همین هم دوشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها خواب را به خود حرام می‌کردم و در پی طلب علم از این سر تهران به آن سر تهران می‌رفتم. البته من را از این مسافت طولانی باکی نیست؛ همانطور که گفته‌اند «علم اگر در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت.» یافت‌آباد که دیگر دورتر از ثریا نیست.

استاد خوب و با کمالاتی داشتیم. سنی ازش گذشته بود و غبار روزگار موهایش را سپید کرده بود اما این گرد پیری بر دلش کارگر نیفتاده بود و دلش همچون نوجوانان شاد و قبراق بود. در اولین جلسه از کلاس معادله‌ای پای تخته نوشت و گفت چه کسی قادر به حل این سوال است؟! و وقتی که دید دانشجویان همچون بُز به او نگاه می‌کنند دو دستش را به نشانه شکر بالا آورد و لب به دعا گشود که خداوندا! شکرت بابت این کلاس که از این کودن‌تر نمی‌شود. همه به مصداق آیه شریفه: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ» هستند.

تا آخر ترم استاد می‌آمد و درسش را می‌داد و می‌رفت و گاهی در این بین به جهت تنبیه ما سرکوفتی هم می‌زد که این جمع ۲۰ نفره اگر بگوییم هر نفر به طور متوسط ۱۲ سال تا به اینجا درس خوانده باشد جمعا می‌شود ۲۴۰ سال و اگر این مدت به جای درس خواندن با انگشت کوچک‌تان زمین را کنده بودید الان یک چاه آرتزین حفر کرده بودید که تمام ایران را آب می‌داد.

اما دریغ از گوش شنوا، ما همه خفته بودیم و هوش و حواس از کلاس رُفته و ذهن سیال خیال ما در جای دیگری پرواز می‌کرد. کلاس‌های ریاضی به همین ترتیب گذشت تا به «یوم الحساب» رسیدم که البته آن را هم با بازیگوشی گذراندیم و دل خوش کردیم به این حدیث مجعول که «نمره دست استاد است، امتحان بهانه است» و به این گونه تابستان پایان یافت.

و من خوش حال و سربلند که با افتخار می‌توانم بگویم این تابستان هم به بطالت گذشت.

Ex Machinaچند وقت پیش بود که دیدم بعضی از دوستان در مورد فیلم «Ex Machina» بحث می‌کنند. بخاطر موضوع فیلم که مربوط به علم روباتیک و هوش مصنوعی می‌شود علاقه‌مند شدم که این فیلم را ببینم و بالاخره چند هفته پیش توانستم با هر زحمتی که بود قریب به ۲ ساعت بنشینم جلوی مانیتور و این فیلم را ببینم.

خلاصه داستان

داستان فیلم از این قرار است که یک برنامه نویس جوان بعد از موفقیت در یک مسابقه به ویلای کوهستانی یک دانشمند برای تعطیلاتی یک هفته‌ای دعوت می‌شود.

در آنجا متوجه می‌شود که قصد دارند از او برای آزمایش یک روبات با هوش مصنوعی بالا استفاده کنند. بین برنامه نویس جوان و روبات یک رابطه عاطفی شکل می‌گیرد و در نهایت روبات بعد از کشتن دانشمند (خالق خودش) و زندانی کردن برنامه‌نویس جوان از ویلا فرار می‌کند.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۶
داعش

چو عمرم مدتی با گل گذر کرد

کمال همنشین در من اثــر کرد

۱- خبر

خبر کوتاه بود:

ابوعزائیل خطاب به داعش: گوشتتان را کباب می‌کنیم

به گزارش ایران خبر به نقل ازدیلی میل، ابوعزرائیل، یک عراقی مشهور مخالف داعش به تازگی فیلمی منتشر کرد که در آن یک تروریست داعشی را زنده زنده سوزاند و او را از یک تیر برق در شهر "بیجی" عراق آویزان کرد. 

 
وی پس از این اقدام خطاب به تروریستهای داعش اعلام کرد: " داعش، این سرنوشت شما خواهد بود. ما گوشت شما را کباب می کنیم." سپس به طرف این تروریست رفت و با یک تیغه تیز بخشی از گوشت پای او را تراشید و به سمت دوربین لبخند زد.
 
ابوعزرائیل فردی است که این روزها نامش لرزه به تن داعشی ها و تروریستها در عراق می اندازد. وی پیش از فعالیت در عرصه مبارزه با داعش، مدرس رشته تربیت بدنی در یکی از دانشگاه‌های عراق بود.
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۵۸

شبهه

داشتم در فیسبوک چرخ می‌زدم که چشمم به صفحه‌ای مذهبی افتاد که عده‌ای بچه حزب‌اللهی در آن فعالیت می‌کردند و به شبهات پاسخ می‌دادند. در این بین یک نفر را دیدم که قصد داشت به شبهه‌ای پاسخ دهد. شبهه از این قرار بود که:

حضرت محمد (ص) درغگو است (نعوذبالله) و از جانب خدا به پیامبری برگزیده نشده، حالا پاسخ این دوست به شبه جالب بود.

از نظر علم روانشناسی افراد تنها زمانی دروغ می‌گویند که بخواهند به منفعتی برسند. چرا یک نفر باید دروغ بگوید و پای دروغش ۳ سال در شیب ابیطالب بماند، جایی که گاهی جزء هسته خرما چیزی برای خوردن یافت نمی‌شد و کلی سختی در این راه بکشد؟!

قبل از هر چیز خیلی دوست دارم بدانم این دلیل روانشناسانه را از کجا آورده‌اند؟! خوب بود قبل از گذاشتن این پست عبارت «دلایل دروغگویی» را گوگل می‌کرد. همچنین بد نبود کمی هم تاریخ مطالعه می‌کرد. یک آقایی به نام سید علی‌محمد باب بودند که یک روز ادعای پیامبری کردند و بعد از گذشت شش سال از این ادعا در تبریز به دستور امیرکبیر تیرباران شدند. یعنی سر یک ادعای دروغ جانش را از دست داد.


پی‌نوشت: لطف پا را اندازه گلیمتان دراز کنید و به قدر سوادتان حرف بزنید.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۱