کتاب شبکه

کتابی برای دنیای مجازی

کتاب شبکه

کتابی برای دنیای مجازی

کتاب شبکه

با ظهور و بروز اینترنت و گِره خوردن زندگی‌ها به زلفش کم کم بخشی از دنیای ما منتقل شد به این شبکه مجازی، « کتاب شبکه» شرحی است بر این نیمه مجازی کمتر دیده شده. باشد که اثری از من بر دیوارهای اینترنت به یادگار بماند.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علم» ثبت شده است

مغز

با ظهور و بروز پدیده گوشی‌های هوشمند و همه‌گیر شدن آن مفهوم جدیدی به نام شبکه‌های موبایلی به وجود آمد که باعث کشف شدن استعدادهای شگرفی در زمنیه صنعت، سیاست، فلسفه و علم شد. احتمالا در طول روز پیغام‌های زیادی در شبکه‌های موبایلی برای شما می‌آید که در برخی از آن‌ها اطلاعات عجیب و به نظر مهمی یافت می‌شود. بیایید یکی از این پیغام‌هایی را که در تلگرام برای من آمده با هم مرور کنیم.

تابستانبه نام او

موضوع انشاء: تابستان خودرا چگونه گذراندید؟

ای نام تو بهتـرین سرآغاز

بی‌نام تو نامه کی کنم باز

این تابستان به دلیل علاقه‌ای که به درس و دانشگاه داشتم تصمیم گرفتم که ۳ واحد درس شیرین ریاضی بردارم که هر چه زودتر از تحصیل فارغ شوم و فوق دیپلمم عزیزم را در آغوش بگیرم.

بخاطر همین هم دوشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها خواب را به خود حرام می‌کردم و در پی طلب علم از این سر تهران به آن سر تهران می‌رفتم. البته من را از این مسافت طولانی باکی نیست؛ همانطور که گفته‌اند «علم اگر در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت.» یافت‌آباد که دیگر دورتر از ثریا نیست.

استاد خوب و با کمالاتی داشتیم. سنی ازش گذشته بود و غبار روزگار موهایش را سپید کرده بود اما این گرد پیری بر دلش کارگر نیفتاده بود و دلش همچون نوجوانان شاد و قبراق بود. در اولین جلسه از کلاس معادله‌ای پای تخته نوشت و گفت چه کسی قادر به حل این سوال است؟! و وقتی که دید دانشجویان همچون بُز به او نگاه می‌کنند دو دستش را به نشانه شکر بالا آورد و لب به دعا گشود که خداوندا! شکرت بابت این کلاس که از این کودن‌تر نمی‌شود. همه به مصداق آیه شریفه: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ» هستند.

تا آخر ترم استاد می‌آمد و درسش را می‌داد و می‌رفت و گاهی در این بین به جهت تنبیه ما سرکوفتی هم می‌زد که این جمع ۲۰ نفره اگر بگوییم هر نفر به طور متوسط ۱۲ سال تا به اینجا درس خوانده باشد جمعا می‌شود ۲۴۰ سال و اگر این مدت به جای درس خواندن با انگشت کوچک‌تان زمین را کنده بودید الان یک چاه آرتزین حفر کرده بودید که تمام ایران را آب می‌داد.

اما دریغ از گوش شنوا، ما همه خفته بودیم و هوش و حواس از کلاس رُفته و ذهن سیال خیال ما در جای دیگری پرواز می‌کرد. کلاس‌های ریاضی به همین ترتیب گذشت تا به «یوم الحساب» رسیدم که البته آن را هم با بازیگوشی گذراندیم و دل خوش کردیم به این حدیث مجعول که «نمره دست استاد است، امتحان بهانه است» و به این گونه تابستان پایان یافت.

و من خوش حال و سربلند که با افتخار می‌توانم بگویم این تابستان هم به بطالت گذشت.

Ex Machinaچند وقت پیش بود که دیدم بعضی از دوستان در مورد فیلم «Ex Machina» بحث می‌کنند. بخاطر موضوع فیلم که مربوط به علم روباتیک و هوش مصنوعی می‌شود علاقه‌مند شدم که این فیلم را ببینم و بالاخره چند هفته پیش توانستم با هر زحمتی که بود قریب به ۲ ساعت بنشینم جلوی مانیتور و این فیلم را ببینم.

خلاصه داستان

داستان فیلم از این قرار است که یک برنامه نویس جوان بعد از موفقیت در یک مسابقه به ویلای کوهستانی یک دانشمند برای تعطیلاتی یک هفته‌ای دعوت می‌شود.

در آنجا متوجه می‌شود که قصد دارند از او برای آزمایش یک روبات با هوش مصنوعی بالا استفاده کنند. بین برنامه نویس جوان و روبات یک رابطه عاطفی شکل می‌گیرد و در نهایت روبات بعد از کشتن دانشمند (خالق خودش) و زندانی کردن برنامه‌نویس جوان از ویلا فرار می‌کند.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۶